پسر کوچولوی من (پسرک) – سرژ رژیانی
Le garçon – Serge Reggiani
برگردان : علی افشار نادری
گوینده : محسن مهدی بهشت
سرژ رژیانی Serge Reggiani – 1922-2004
خواننده و هنرپیشه فرانسوی ایتالیایی تبار.
او در هشت سالگی همراه با خانواده اش به فرانسه مهاجرت کرد، اما تنها پس از جنگ جهانی دوم و در 1948 تابعیت فرانسه را دریافت کرد.
کار هنری را از تئاتر شروع کرد و در سینما ادامه داد. کمی دیرتر به خوانندگی رو آورد و به چهره ای سرشناس در ترانه خوانی فرانسه تبدیل شد. در سال های 1980 به نقاشی اشتیاق پیدا کرد و در 1991 برای نخستین بار آثارش را به نمایش گذاشت. در همین دهه، دو شرح حال از خودش هم به چاپ رسانده است.
از 1964 به بعد به کمک Jacques Canetti که از طریق دوستان هنرمندش، سیمون سیگنوره و ایو مونتان (دو هنرمند بلند آوازه فرانسه)، با او آشنا شده بود ، در راه ترانه خوانی قدم گذاشت. اولین صفحه گرامافون با صدای او در 1965 انتشار یافت و با استقبال کم نظیری روبرو شد.
از جمله ترانه هایی که رژیانی خوانده می توان از “تنهایی من” و “آزادی من” سروده های ژرژ موستاکی که به شهرتش کمک زیادی کردند و “گرگ ها وارد پاریس شدند” که موضوع آن اشغال پاریس توسط آلمان نازی است ، نام برد.
+++
متن ترانه :
امشب.. پسر کوچولوی من
فرزندم ، عشق من
امشب، خونه مون بارونیه.
پسرم، عشق من،
چقدر شبیهش هستی!
ما دو تا موندبم ، کنار هم
بیا با هم بازی کنیم
ما دو تا این جا هستیم
تنها هستیم.
اون امشب خونه نمیاد،
نمی دونم، واقعا” نمی دونم
شاید فردا نامه ای بنویسه،
شاید ازش نامه ای بگیریم.
توی باغچه مون بارون می باره.
بٍرَم آتیش روشن کنم.
من غصه نمی خورم.
ما دو تا این جا هستیم ،
تنها هستیم.
صبر کن، قصه بلدم
یکی بود، یکی نبود.
انگار حافظه ام آب رفته
گریه نکن.
صبر کن،
قصه بلدم.
امشب هوا کمی سرده.
داستان دو دلداده است
کسایی که یکدیگه رو دوست دارند.
می بینی
نَرو
تَرکم نکن
دیگه آتیش درست کردن هم یادم رفته.
فرزندم، عشق من،
از من کار زیادی بر نمیاد
پسرم، عشق من
چقدر به او شیبه هستی!
ما دو تا این جا هستیم
در میان اشیا، گم شده ایم
در این اتاق بزرگ
تنهاییم
بیا جنگ بازی کنیم
بعدش، خوابت می بره.
امشب اون این جا نخواهد بود
نمی دونم ، دیگه نمی دونم
از زمستون بیزارم.
آتیش نداریم
کاری نمیشه کرد
جز این که با هم بازی کنیم
به تنهایی
صبر کن، قصه بلدم
یکی بود، یکی نبود.
انگار حافظه ام ته کشیده
گریه نکن
صیر کن
قصه بلدم
امشب ولی کمی دیره.
داستان کسانی که همدیگه را دوست داشتند
و جنگ بازی کردند.
به من گوش کن
اون دیگه این جا نیست
نه … گریه نکن..!