بگو کی بر می گردی Dis quand reviendras-tu

خواننده: باربارا
خوانش: محمد آرا
برگردان: علی افشار نادری

باربارا Barbara
1930-1997

باربارا برودی Barbara Brodi نام هنری خواننده ای است با نام واقعی مونیک آندره سرف Monique Andrée Serf که در تاریخ 9 ژوئن 1930 در پاریس به دنیا آمد و در تاریخ 24 نوامبر 1997 در نویی سور سن، در حومه نزدیک پاریس درگذشت.

او یک خواننده، آهنگساز و ترانه پرداز بود. اشعار موزون و ظرافت اجرا ، طرفداران بی شماری را جذب او می کرد. تعدادی از ترانه هایش امروزه،آهنگ های کلاسیک در ترانه پردازی فرانسه به شمار می آیند. از این میان می توان از : سرودی کوچک، بگو کی بر می گردی؟، نانت، گوتینگن، بانوی مو خرمایی، عقاب سیاه، مارینباد و زیبا ترین داستان عشقی من، نام برد. او در سه فیلم سینمایی و دو نمایش موسیقایی (1970 و 1985) بازی کرده است. 

پدرش ژاک سرف ، یهودی و اهل آلزاس، نماینده فروش پوست و مادرش استر برودسکی یهودی، زاده کشور مولداوی و کارمند اداری پلیس پاریس بود. در دوران اشغال آلمان نازی، خانواده بارها در به در شده و به ناچار و برای در امان ماندن از تعقیب و فشار نازی ها پراکنده شدند. پس از جنگ، افراد خانواده دوباره جمع و در پاریس مستقر شدند. باربارا در این سال شروع کرد به آموختن آواز و پیانو. 

او همواره آرزوی پیانیست شدن در سر داشت اما پیدا شدن یک کیست در دستش و 7 نوبت جراحی و قطع بندهای دست توسط پزشکان گرونوبل مسیر آرزوهایش را تغییر داد. در 1947، هنر آموز کنسرواتوار پاریس شد. اما آهنگ های کلاسیک برایش ملال آور بودند و بیشتر به آهنگ های پاپ رغبت نشان می داد. به همین خاطر، در سال 1948، کلاس درس را ترک کرد و کمی بعد، در تئاتر موگادور در نقش مانکن-همسرا به روی صحنه رفت. 

او در 1950پاریس را ترک کرده به بلژیک می رود و پس از مدتی، شروع به خوانندگی در کاباره ها، با نام هنری باربارا برودی (با الهام از نام یکی از اجداد اوکراینی اش واروارا) می کند. ترانه هایی که اجرا می کند آثار و اجراهایی هستند از ادیت پیاف، ماریان اسوالد، ژرمن مونترو، ژولیت گرکو. این برنامه ها با استقبال چندانی مواجه نشدند. در 1950، با ژاک برل تازه کار و جویای نام آشنا می شود و ترانه های او را به لیست اجراهایش می افزاید. بعد ها و به تشویق برل، باربارا ترانه نویسی را آغاز می کند و بر روی اشعار خودش آهنگ می گذارد. دوستی این دو، تا مرگ ژاک برل در 1978 ادامه یافت و باربارا در 1990 در رثای برل، ترانه گوگن (نامه ای به ژاک برل) را خواهد خواند.

کم کم دوران شهرت و محبوبیت باربارا شروع می شود. با خوانندگی در کاباره های مختلف، به نام “خواننده نیمه شب” معروف می شود. در 1955، دو آهنگ بر روی صفحات 78 دور و 45 دور گرامافون ضبط می کند. در سال 1958 برای اولین بار، در شبکه تلویزیون ظاهر می شود. 

در 1960 دو مجموعه به نام “باربارا آهنگ های برسنس Brassens را می خواند” و‌ “باربارا آهنگ های ژاک برل را می خواند” ضبط می کند و جایزه بهترین خواننده نصیبش می شود. 

در سال های بعد و تا دم مرگ، در 1997، با فراز و فرودهایی، به فعالیت هنری، ترانه سازی و اجرا در روی صحنه، و هنرنمایی در تلویزیون و سینما و سالن های موسیقی، در فرانسه و چند کشور دیگر ادامه خواهد داد. از او، دفتر خاطرات ناتمامی به جا مانده است.

شعر “بگو کی بر می گردی؟” را باربارا پس از ملاقات با محبوب اش، که یک دیپلمات بوده، و خطاب به او، پیش از آن که از او جدا شود، سروده است.

متن شعر 

وای از این همه روز
وای از این همه شب
وای از این همه زمان
که از رفتن دوباره ات می گذرد.
این بار، به من گفتی:
“این آخرین سفر من است
این آخرین غرق شدن دل های پاره پاره ی ماست
خواهی دید که در بهار، باز خواهم گشت
سخن گفتن از عشق، در بهار خوش است.
با هم، به تماشای باغ های پر گل خواهیم رفت
و در خیابان های پاریس، پرسه خواهیم زد.”
*
به من بگو! تو کی بر می گردی؟
بگو! آیا هیچ می دانی که
زمان سپری شده
هرگز بر نمی گردد،
و زمان از دست رفته
دیگر جبران نخواهد شد؟
*
بهار، مدت ها پیش گریخته است.
برگ های خشکیده، خش خش می کنند
و هیزم ها در آتش می سوزند.
به پاریس دلربا،
در این آخر پاییز که نگاه می کنم،
ناگهان دلم می گیرد، رویا می بافم،
می لرزم، فرو می ریزم، غرق می شوم.
مانند یک ترجیع بند
می روم، می آیم، کج می شوم، می خزم.
تصویرت تسخیرم کرده،
آهسته، با تو سخن می گویم.
به درد عشق مبتلا شده ام
و درد تو را دارم.
*
به من بگو! تو کی بر می گردی؟
بگو! آیا هیچ می دانی که
زمان سپری شده
هرگز بر نمی گردد،
و زمان از دست رفته
دیگر جبران نخواهد شد؟
*
با این که ترا هنوز دوست دارم
و همیشه دوست داشته ام،
با این که فقط ترا دوست دارم
و چه عاشقانه دوست دارم،
اگر نمی فهمی که باید برگردی،
آن گاه، زیباترین خاطراتم را
از آن چه که با هم بوده ایم خواهم ساخت،
و راه دیگری خواهم رفت.
جهان را جذاب و زیبا می بینم.
از آفتاب دیگری گرما خواهم گرفت.
من مانند زن هایی نیستم که از غصه هلاک می شوند
مرا به پاک دامنی همسران دریانوردان تصور نکن.
*
به من بگو! تو کی بر می گردی؟
بگو! آیا هیچ می دانی که
زمان سپری شده
هرگز بر نمی گردد،
و زمان از دست رفته
دیگر جبران نخواهد شد؟

دیدگاهتان را بنویسید